نظر شما در مورد مطالب این وبلاگ چیست؟


آمار مطالب

کل مطالب : 371
کل نظرات : 2

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 15

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 177
باردید دیروز : 138
بازدید هفته : 322
بازدید ماه : 343
بازدید سال : 6344
بازدید کلی : 195977

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 177
بازدید دیروز : 138
بازدید هفته : 322
بازدید ماه : 343
بازدید کل : 195977
تعداد مطالب : 371
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : شنبه 7 مرداد 1386
نظرات

 

تاجری پسرش را برای آموختن «راز خوشبختی» نزد خردمندی فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود، آنجا زندگی می‌کرد.
اما او به جای اینکه با یک مرد مقدس روبه‌ رو شود، وارد تالاری شد که جنب‌و‌جوش بسیاری در آن به چشم می‌خورد. فروشندگان وارد و خارج می‌شدند، مردم در گوشه‌ای گفتگو می‌کردند، ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می‌نواخت و روی میزی انواع و اقسام خوراکی‌های لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد. 
خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می‌داد، گوش کرد اما به او گفت که فعلا وقت ندارد که «راز خوشبختی» را برایش فاش کند. پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد.
مرد خردمند اضافه کرد: «اما از شما خواهشی دارم.» آن‌ گاه قاشق کوچکی به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت که: «در تمام مدت گردش این قاشق را در دست داشته باشد و کاری کند که روغن آن نریزد.»
مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پله‌ها...
در حالی که چشم از قاشق برنمی‌داشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.
مرد خردمند از او پرسید: «آیا فرش‌های ایرانی اتاق ناهارخوری را دیدید؟ آیا باغی که استاد باغبان ۱۰ سال صرف آراستن آن کرده است، دیدید؟ آیا اسناد و مدارک ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده، دیدید؟»
جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود، حفظ کند.
خردمند گفت: «خوب، پس برگرد و شگفتی‌های دنیای من را بشناس. آدم نمی‌تواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانه‌ای را که در آن سکونت دارد، بشناسد.»
مرد جوان این ‌بار به گردش در کاخ پرداخت، در حالی که همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت‌بخش دیوارها و سقف‌ها بود می‌نگریست. او باغ‌ها را دید و کوهستان‌های اطراف، ظرافت گل‌ها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود، تحسین کرد. وقتی به نزد خردمند بازگشت، همه چیز را با جزئیات برای او توصیف کرد.
خردمند پرسید: «پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپردم، کجاست؟»
مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است.
آن وقت مرد خردمند به او گفت: «راز خوشبختی این است که همه شگفتی‌های جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی.» 

تعداد بازدید از این مطلب: 379
موضوعات مرتبط: موفقیت , داستانک ها , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده :
تاریخ : چهار شنبه 4 مرداد 1386
نظرات
دیروز در گلدان
دیدم گلی زیبا
با برگهای سبز
با قامتی رعنا
 ....
تعداد بازدید از این مطلب: 226
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 3 مرداد 1386
نظرات

 

 

 

 

مرور خاطرات با  گروه آرین

 

 

1

 

واحد آرشیو

 

 

رادیو اینترنتی صدای ایران

 

 

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 326
موضوعات مرتبط: , , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 3 مرداد 1386
نظرات

 

 

 

 

موفق باشین

 

 

شما بگویید - برنامه اول 

 

 

کاری از گروه اجتماعی

 

 

رادیواینترنتی صدای ایران

 

 

تهیه کننده : صلاح الدین احمد لواسانی

 

 

گزارشگر : امیر حسین ثقفی

 

 

 

 

 

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 282
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 3 مرداد 1386
نظرات

 

 

 

 

دستفروش - 2 

 

 

قارچ

 

 

تهیه کننده : صلاح الدین  احمد لواسانی

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 296
موضوعات مرتبط: , , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : دو شنبه 2 مرداد 1386
نظرات

 

 

 

موفق باشین -قسمت اول

 

 

برنامه ای ازگروه اجنماعی

 

رادیو اینترنتی صدای ایران

 

 

تهیه کننده: صلاح الدین احمد لواسانی

سردبیر : محمد سعید لواسانی

گوینده : هومن حاج عبدالهی - حمید یاسمین

کارشناسان : لیدا متقیان ،  مریم رجبی

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 290
موضوعات مرتبط: , , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : دو شنبه 2 مرداد 1386
نظرات

 

 

 

لالایی ها 



برنامه ای از گروه فرهنگ و ادب



رادیو اینترنتی صدای ایران

 

تعداد بازدید از این مطلب: 293
موضوعات مرتبط: , , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : چهار شنبه 28 تير 1386
نظرات

 

 

 

عید نوروزه و حاجی فیروزه
حاجی فیروزه سالی یه روزه

ابراب خودم ، سامبولی علیکم
ابراب خودم ، سرتو بالا کن
ابراب خودم ، بزبز قندی
ابراب خودم ، چرا نمی خندی

ابراب خودم ، فصل بهاره
ابراب خودم ، موقع کاره
ابراب خودم ، بلند شو خوش باش
ابراب خودم ، دیگه نمی آد جاش
ابراب خودم عمری که هی شد
بگو کی اومد و گذشت و طی شد.

حاجی فیروز اومده سرتو بالا کن
عید نوروز اومده سرتو بالا کن
پر شده باغ و گلستان ز شکوفه

بلبل از راه اومده لونه شو نیگا کن

 

تعداد بازدید از این مطلب: 488
موضوعات مرتبط: اشعار من , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : چهار شنبه 28 تير 1386
نظرات


 

در گفتار قبل گفتم : هیچ انسانی بر روی این کره خاکی نمی تواند شاعر شود مگر آنکه اول داستان پردازی فوق العاده  باشد . می خواهم فصل دوم گفتارم  را با بحث پیرامون این مطلب آغاز کنم.

شعر نماد موزون ، ظریف و لطیف یک اندیشه  است . اندیشه ای که بر اساس ذهن خلاق نویسنده آن ابتد ا نوشته شده و سپس قالب می گیرد . به جمله زیر توجه کنید .

خودم هم نمی دونم چرا ، اما حس میکنم  که بغض گلوم رو گرفته و دلم میخواد آخرین حرفام رو بزنم .

این جمله آغاز و ابتدای یک ماجرا و داستانه . اما همین جمله ساده توان آن را داره تا با اندکی ظرافت و لطفات بیشتر بدل به مطلع یک قطعه شعر بشه چه جوری ؟ به این ترتیب.

نمی دانم چرا؟

اما گرفته

 بغض مجرای گلویم را

و میخواهم بگویم

واپسین حرفم .

تعداد بازدید از این مطلب: 257
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : چهار شنبه 28 تير 1386
نظرات

 

دوستان ارجمند حاضر در  سایت شعر نو .

سلام بر یکایک شما ..... از پیر و جوان تا خرد و کلان .

چند روزی هست که میبینم دوستان عزیز و گرامی بر سر نقد شعری یکی از دوستان جوان از هم دلگیر و برای هم ......

من اشاره به چند نکته را در این باب از حیث چندین و چند دانه موی سپیدی که در ریشم ، خود نمایی می نماید واجب دیدم.

امیدوارم که همه دوستان یا بصورت جمعی از من برنجند. یا پر حرفی های من را بدل نگرفته و باز همه دوستان بصورت جمعی ،  دست از این مجادلات بی انتهای ، بی نتیجه بردارند. 

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 250
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


رادیو اینترنتی صدای  ایران

این وبلاگ کشکولی بزرگ است ، که همه آثار خود را در آن ریخته ام . و به همین جهت بسیار شلوغ و پر هرج و مرج است. به همین دلیل تعدادی وبلاگ تخصصی و موضوعی ایجاد کردم. که لینک شان را خواهم گذاشت.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود